نیمکت های خیس
امروز و فردا کن، آنقدری که کار از کار بگذرد. تا تو بخواهی بارانی بپوشی و چتر برداری، باران تمام شده است. نیمکت خالی و خیس هم که به درد معشوقه ها نمی خورد. می خورد؟
نیمکت های خالی و خیس سهم من و امثال من است که همه ی عمر عاشق بوده ایم.
منظورم از عاشق بودن، گریه و زاری و ضعف نیست. منظورم از عشق،
مشخصا این است که یک مزرعه ی پنبه را در دلت جا داده باشی در حالی که آتشی به مزرعه افتاده است و تو نتوانی کلامی به زبان بیاوری.
عاشق، کسی که خالی شدن و خیس بودن، از روز اول قسمتش بوده.
امروز و فردا کن که تا بوده همین بوده. یک دل خالی و خیس برای من،
یک دل پر از تردید برای تو.
این تردید ها، دودمانها به باد داده عزیز من.
بارانها باریده، تنهایی ها کشیده شده.
نیمکتهای خالی، نیمکتهای خیس
یکشنبه 1 دی 1392 - 3:45:50 PM