چهار گوشه این تخت را حصاری بکشید
چهار گوشه این تخت را حصاری بکشید ......
اینجا سالهاست دختری با خنجرها و نقابها هم اغوش است......
تخت های دونفره سالهاست دگر پیر شده اند ...
هر روز دیدند ....
بی صدا گریستن...
در خود فرو می روم
باتلاق
غریبه و آشنا
نمی شناسد!
ه کسی اعتماد کن که
بتواند سه چیز تو را تشخیص دهد
اندوه پنهان شده در لبخندت را،
عشق نهان در عصبانیتت را ،
و معنای حقیقی سکوتت را�.
یک لحظه طول میکشه تا از یکی خوشت بیاد
یک دقیقه طول میکشه تا یکیو ببیچونی
یک ساعت طول میکشه تا یکیو دوست داشته باشی
یک روز طول میکشه تا دلت برا ی یکی تنگ بشه
یک هفته طول میکشه تا به یکی عادت کنی
وحتی کمتر از یک ماه طول میکشه تا عاشق کسی بشی
اما...
اما یک عمر طول میکشه تا فراموشش کنی
من زن نشدم . برای در حسرت ماندن یک بوسه�
من زن شدم . برای خلق بوسه ای از جنس آرامش�
من زن نشدم. که همخواب آدم های بیخواب شوم�
من زن شدم. که برای خواب کسی رویا شوم�
من زن نشدم. که در تنهاییم، حسرت آغوشی عاشقانه را داشته باشم�
زن شدم، تا آغوشی در تنهایی عشقم باشم
امشب به وسعت تمامی شبهایی که تو را نداشتم.....
دلم به حال تنهایی خود سوخت.....
در کنار پنجره ام رویای دوست داشتنت را......
به دست اشکهایم می سپارم .....
تا همچون تو در خاطراتم مدفون شوند......
میخواهم تنهایی ام را به آغوش گرمی بفروشم.....
نه به آن مفتی که تو خریدی ......
به بهای سالهای باقی مانده از آینده ام...!!!
ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮِ ﺑﺎﺩ ﺑﺎﯾﺴﺖ
ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎيم ﺭﺍ
ﺳِﭙُﺮﺩﻩ ﺍَﻡ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ
دیدار ما به پیش بینی هواشناسی ربطی ندارد ، دل میخواهد که تو نداری
!
ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺗﻨﻬﺎ ﭼﻨﺪ ﺑﺮﮒ ﺩﯾﮕﺮ
ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎﯾﻢ
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺑﻮﺯﯼ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﮔﯽ ﻧﻤﯿﻤﺎﻧﺪ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺗﻦِ ﺧﺴﺘﻪ
ﻭ ﻣﻦ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﭘﺎﯾﯿﺰﯼ
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺮﮒﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ
ﺑﺎﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ
خیــال کوچـکم
در این دنیــای بــــــــزرگ جا نمی شود
خواستم چیزی بگــــویم
کسی لب های مــرا پــــــــاک کرد
قدم هایت را کوتـــــاه بردار تک تک کاشیها دوستت دارند
شنبه 17 اسفند 1392 - 10:49:01 PM